همانگونه که مطلعید فقیه عالیقدر حضرت آیةالله العظمی منتظری «قدّس الله نفسه الزّکیّة» علیرغم میل باطنی در سال 1364 به عنوان مصداق منحصر به فرد قسمت اول اصل 107 قانون اساسی (قبل از بازنگری) به مردم معرفی و پس از دسیسه های فراوان و توطئه های ناجوانمردانه در هفتم فروردین ماه 1368 مجبور به استفاء شده و امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) هم در فردای آن روز طی نامه ای این استفاء را قبول و موضوع را به خبرگان رهبری ارجاع دادند.
پس از این روز توهین ها، افتراها، دروغ ها و ..... بر علیه آن مرجع مظلوم آغاز شد که هنوز هم بعد از 35 سال از گذشت آن روز ادامه دارد. لیکن بودند افرادی که با کمال شجاعت و بدون ترس و واهمه از تبعات و عواقب آن از جمله برکناری از سمت های زودگذر دنیوی به آخرت خود اندیشیده و از آن فقیه یگانه بهترین دفاع را کردند که از جملۀ این افراد می توان مرحوم حضرت آیةالله آقای شیخ صادق خلخالی (رحمةالله علیه) را نام برد. آن مرحوم یک ماه پس از این ماجرا در جلسۀ 105 دورۀ سوم مجلس شورای اسلامی به تاریخ 10 اردیبهشت 1368 طی نطق قبل از دستور به جملۀ معروف امام خمینی (رضوان اللّه تعالی علیه) که فقیه عالیقدر را «حاصل عمر خویش» نامیدند اشاره و بیان کردند:

«..... راجع به مسأله رهبرى بعضى ها خيال مى كردند كه با استعفاى حضرت آيت اللّه منتظرى و قبول استعفا از طرف امام يك خللى يك خلأى در اين بين ايجاد مي شود و حال آنكه اين يك خيال خام است. با وجود رهبرى توانا و انديشمند كه اشراف دارد به همه مسائل كه در رأس همه امور قرار دارد هيچگونه اضطرابى وهيچگونه ناجورى، ناهماهنگى در تشكيلات جمهورى اسلامى ايران وجود ندارد. شما ملاحظه فرموديد حضرت امام امت در جوابيه ايشان هم خطاب داشتند و هم عتاب خيلى محترمانه و ظريف فرمودند كه «شما حاصل عمر من هستى» يعنى حاصل عمر فقاهت، حاصل عمر درس، حاصل عمر پژوهش، حاصل عمر عقل، انديشه. اين يك مسأله ای است كه نمی شود اين را به اين آسانى گرفت. متأسفانه بعضيها اينجا مسأله را عكس مي گيرند، مي دوند سراغ نقائص و نارسائيها و كاستى ها. من نديدم از اهل قلم وبيان كسى بخواهد درباره حاصل عمر حضرت امام امت صحبت كند حاصل عمرى كه مانند شمع سوخت، سى سال مبارزه كرد در زندانها و در تبعيدگاهها الهام داد كمك كرد و واقعاً راه خوبى بود وقتى هم كه استعفاى خودش را داد امام قبول كرد در كمال خلوص شما ملاحظه فرموديد اطاعت و انقياد خودشان را از رهبرى اعلام كردند وفرمودند به اينكه خانه من جزو خانه حضرت امام است، كسى حق ندارد در اينجا يك تحليلى، يك حرفى، يك حديثى عليه اين جريان بخواهد پيش بكشد و واقعاً ملت بزرگ ايران از حضرت آيت اللّه آقاى منتظرى چنين انتظارى را داشتند. اما در بعضى از مقالات و در بعضى از بيانات مى بينيم مسأله را جورى ميكنند كه من باب مثل (شايد آنها هم قصد توهين نداشته باشند) توهين انتزاع مي شود.
كمال صدق و محبت بين نه نقص گناه كه هر كه بى هنر افتد نظر به عيب كند
اينجورها نيست كه شما بخواهيد اينكار را بكنيد. خدا مي داند من از روى قلب دارم مي گويم، حضرت امام امت نه در باره ايشان درباره يك فرد معمولى حاضر نيستند كسى غيبت كند، كسى تهمت بزند، آنوقت هم به اراجيف تمسّك كند. شما همه مي دانيد آقاى مهدى هاشمى يك آدم فاسد، مفسد، فاسق، قاتل، آدم كش، ساواكى، منافق با اين القاب واوصافى كه قبول داريم و قبول داريد آيا حرف ايشان درباره كسى اصلاً حجيّت دارد تا اينكه بخواهيم استناد به آن حرفها بكنيم؟ يكى از اين حرفها همين دروغگوئى، همين فاسق بودن، همين قاتل بودن، همين ساواكى بودن كفايت مي كند كه حرف انسان را از اعتبار بيندازد كه بعضى جاها انسان ملاحظه مي كند همچو چيزهائى وجود دارد. اميدوارم كه اينجور مسائل پيش نيايد و دل حضرت امام امت بيش از اين به درد نيازد و من از وضع حضرت امام كه قبلاً اينجورى بوده مي دانستم، حالا هم اينجورى است خدا مي داند بخواهند كوچكترين حرفى، حديثى اهانت بار وناجور بخواهند در باره كسى بزنند ايشان ناراحت مي شود.
اما راجع به مسأله قائم مقام رهبرى من به ضِرس قاطع مي گويم هرچه را كه امام امت بفرمايند، بفرمايند ولىّ فقيه ولايت فقيهى كه حاصل عمر امام است، يعنى به اين معنا كه امام امت هم در كتاب بيع خودشان وهم در كتاب حكومت اسلامى شان راجع به اين مسأله قلم فرسائى كرده اند كه مرجعيت و رهبريت بايد در يك جا متمركز بشود وآن مسائلى كه امام فرموده اند وبيان كرده اند كه بالاخره مرجع است و پشتوانه مردمى دارد و در مراحل حساس براى نفع مملكت تصميم مي گيرد ولى اگر صلاح بشود كه يك نفر مجتهد جامعى بخواهد در رأس مملكت بوده باشد كه بايد قيد بشود در قانون كه مشاوره كند، مشورت كند با مرجع تقليد هر كسى بوده باشد آنوقت است كه ما مي توانيم به راه خودمان با كمال خوبى وراحتى ادامه بدهيم و هيچ مشكلى هم نه داشته ايم و نه خواهيم داشت. از اين اراجيفى كه راديوهاى خارجى هر روز عنوان مي كنند و بيان مي كنند ومي گويند ما ازاين چيزها ديگر آموخته شده ايم و ميدانيم كه اينها چه ميگويند. يك روز شاپور بختيار صحبت ميكند، يك روز بنى صدر، يك روز نميدانم چه، چمدانهايشان را هم بسته اند و حالا مي خواهند بيايند. خوب بفرمائيد اين ايران است وشما اگراهلش بوديد چرا فرار كرديد؟ حالا معلوم مي شود كه روى برگشت نداريد فقط و فقط حق جاسوسى خودتان را مي خواهيد بيشتر از آمريكائيها و سعوديها واينها بگيريد از اين حركات مي كنيد وبعضيها من شنيده ام بعد از اينكه آقاى منتظرى استعفا داده قبا و لباده وعبايشان را تازه دوخته اند و جور كرده اند و منظم كرده اند (از اين ضدّ انقلابها كه ديگر نمي خواهم اسمش را هم در اينجا ببرم) حاضر كرده اند خودشان را كه در آينده مرجع بوده باشند مَثَل اينها مثل اين است كه:
برو اين دام بر مرغ دگر نه كه عنقا را بلند است آشيانه
كسى اسير دست تو نشود و رهماى از جهان شود معدوم اگر هما هم از جهان معدوم بشود كسى نمي آيد از شما تقليد بكند. شماها را ديده اند، شماها قشرى هستيد، طرفدار انجمن حجتيّه بوديد، ضدّ انقلاب بوديد، افرادى كه هميشه ضربه به انقلاب زدند، در مراكز حساس نشسته اند وضع زندگى خودشان را منظّم و مرتّب كرده اند و حالا بخواهند براى ما در آينده مرجعى بشوند هيهات منّا الذّلّه ما زير بار ذلت نمي رويم ........»
تو در نماز عشق چه خواندی؟